مردم بابل فهمیدند چه کسی به خدایان آنان دست درازی کرده و به آنها ستم نمودهاست؛ لذا تصمیم گفتند به همان مقدار که ابراهیم به خدایانشان ظلم کرده و مرتکب جرم شده، او را کیفر دهند. انقلاب مردم بالا گرفت و اعلام کردند: مخالفین خدایان را از میان مردم عبور دهید تا دربارهی گفتار او گواهی دهند و مجازات او را ببینند. به دنبال اعلام خبر بازداشت و محاکمهی ابراهیم، مردم در میدانی وسیع گرد آمدند و همین اجتماع آنان، آرزویی بود که ابراهیم مدتها در مغز خود میپروراند و میخواست تا آنان را در محیطی که جمع هستند، ببیند و برای آنان یک دلیل اقامه کند و بیارزشی اعتقاد آنان و فساد عملیاتشان را با برهان ثابت کند. مردم به تدریج به سوی میدان محاکمه دستهدسته رهسپار گردیدند و جمعیت افزایش یافت. همهی مردم میخواستند از ابراهیم قصاص بگیرند و دوست داشتند کیفر او را مشاهده کنند و عذاب او را ببینند؛ زیرا در این دیدن شکنجه، روح آنان که تشنهی تلافی بود و میل فراوان به کشتن او را داشتند، خوشنود میگردید.
ابراهیم را در میان این اجتماع عصبانی و انبوه وارد کردند و محاکمهی او را در مقابل مردمی که از غیظ و انتقام میسوختند، آغاز نمودند و به وی گفتند: آیا تو این عملیات را با خدایان ما انجام دادی؟ ابراهیم در جواب گفت: خیر. بزرگ خدایان شما این کار را انجام دادهاست. اگر سخن میگوید از او سؤال کنید.
اعتراف و ستمگری مخالفین!
برهان ابراهیم، مغز مخالفین را تکان داد و با همین دلیل آنان را چنان کوبید که از خواب غفلت بیدار شدند؛ لذا رو به یکدیگر نمودند و حیرت آنان را فرا گرفت و ناراحتی، زبانهایشان را به لکنت انداخت
. سپس به ابراهیم گفتند: ای ابراهیم! تو میدانی که این بتها پاسخی به سؤالات نمیدهند و جوابی از ناحیهی آنها به دست نمیآید. چگونه به ما دستور میدهی که از آنها سؤال کنیم؟!
قاضیان نیز اقرار کردند که خدایانشان از شنیدن عاجزند و اعتراف کردند که خدایانشان از حوادثی که در اطرافشان میگذرد، نمیتوانند اطلاعی به دست آورند و اتفاقاتی که برای آنان میافتد، درک نمیکنند.اینها قدرتی که تجاوز را از خود دفع و یا نقشهی ستمگران را نابود کند، ندارند. ابراهیم آنان را به نادانی سرزنش کرد و تاسف خورد که چرا پس از آشکار شدن حق، بر باطل خود استوارند؟ ابراهیم از غفلت آنان مجادله نمودنشان عصبانی شد؛ زیرا می دید که صبح حقیقت دمیده است
ولی آنان در حال غفلت هستند. ابراهیم آنان را به تفکر در گفتار خویش و دقت در ادعای خود تحریک نمود و گفت: "آیا غیر از خدای یکتا موجوداتی را پرستش می کنید که ذره ای نفع و ضرر به حال شما ندارند؟! مرده باد اجتماع شما و آن چه غیر از خدای یکتا پرستش می کنید؛ چرا عقل پیدا نمی کنید؟!"
" اَفَتَعبُدونَ مِن دونِ الله ما لایَنفِعُکُم شیئاً"(انبیاء 67)
چشمان این ملّت از دیدن این حقایق کور است. گوش هایشان برای شنیدن مطالب صحیح سنگین است و قلب هایشان در میان حجاب های نافهمی قرار گرفته و حقایق را درک نمی کنند و آن گاه که مغلوب گفتار ابراهیم گردیدند و ترسیدند که وضع آنان مفتضح گردد و دیگر برای آنان برهان یا شبهه ای نماند، از بحث و مناظره دست کشیدند و به نیروی خویش
پرداختند تا شکست خود را بپوشانند و باطل خویش را حفظ نمایند؛ لذا گفتند:"ابراهیم را بسوزانید و اگر اهل عمل هستید، خدایان خود را یاری نمایید!"
" قالوا حَرِّقُوهُ وَ انصُرُوا ءَالِهَتِکُم اِن کُنتُم فاعِلینَ "(انبیا68)